پاتوق جوانان
سایت علمی ، فرهنگی ، سیاسی ، دفاعی

 

نیمه شب بود. ساعت حدود یک شب رفتم پشت سنگرش، یک زیلوی برزنتی جلوی سنگر بود و یک پشه بند. پشه بند را زدم کنار و می خواستم صدایشان بزنم که دیدم که صدای تضرع از داخل می آید دلم نیامد که حالشان را دگرگون کنم. زیلو را کنار زدم و پوتینم را هم در نیاوردم و رفتم گوشه سنگر نشستم. این مرد را وقتی در روز می دیدیم همچون یک شیر در کوهستان رفت و آمد می کرد و اسلحه را هم در دست می گرفت، تصور اینکه با آن هیبت و صلابت  و با آن قیافه نظامی اینطور خاکسار باشد در عبادت، برایم تصور سختی بود.




ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1392برچسب:پاتوق جوانان, ارتش, نیروی زمینی, شهید آبشناسان, :: 12:14 :: توسط : محمد مهدی محسنی

آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 855
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 898
بازدید ماه : 3027
بازدید کل : 269869
تعداد مطالب : 2393
تعداد نظرات : 191
تعداد آنلاین : 1


استخاره آنلاین با قرآن کریم


فال حافظ

href=

كد موسيقي براي وبلاگ

دوست قرآنی